دشت مشوش

ساخت وبلاگ
همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بودآه از این راه که باریک تر از موی تو بودرهرو عشق از این مرحله آگاهی داشتکه ره قافلهٔ دیر و حرم سوی تو بودگر نهادیم قدم بر سر شاهان شایدکه سر همت ما بر سر زانوی تو بودپیش از آن دم که شود آدم خاکی ایجادبر سر ما هوس خاک س دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 160 تاريخ : دوشنبه 25 ارديبهشت 1396 ساعت: 14:40

بی عشق هیچ فلسفه ای در جهان نبوداحساس در “الـــهه ی نـــاز ِ بنان” نبـودبی شک اگر که خلق نمی شد “گناهِ عشق”دیگر خدا بــــــه فکـــــــر ِ “شبِ امتحان” نبودبنشین رفیق! تا که کمی درد دل کنیماندازه ی تو هیــــچ کسی مهربان نبوداینجا تمــــام ِ حنـــجره ه دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 155 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 9:42

عاشقم من عطش جان تو را می خواهمبوسه از آن لب و دندان تو را می خواهمبه چه دردم بخورد ماه که در بالا هستمن فقط صورت تابان تو را می خواهمتو بگیر از دل من حال پریشانی مندر عوض موی پریشان تو را می خواهمباده یا درد به مستی نرساند ما رامن فقط آن لب مستان تو دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 143 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 9:42

روزی از این شهر خواهم رفتو یکباره آنرا با تمام خوبی ها و بدی هایش ترک خواهم گفتدلبستگی ها ، عاشقی ها و خاطراتم را وا می گذارم و با تنهایی ام سفر می کنم ثانیه های دلتنگی ام را با خود می برم نمی فروشم متای گرانبهایی را که تنها مرا سوزاند و چو دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 196 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 9:42

من از این شهر سفر خواهم کردو تو را،در خیالم همه جا خواهم بردگرچه دستان تو با نغمه ی سر در گم من مانوس استمن از این شهربه هر دردی هست،می روم در پی یک سایه ی ماتترک این شهر برایم سخت استولی...ترک عشق تو محال است، محال!!من اگر آخر این شب برسمباز هم عشق دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 151 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 9:42

سهمِ من از روز نخستین سوختن بودآتشفشان یک شعله از احساسِ من بودروحم درون بسترِشب پرسه می زدروح غریبی که گریزان از بدن بودشیطان درون تار و پودم رخنه می کرددر فکرِ توفانی میان جانِ من بوددر قلبِ من انبوهی از گوگرد می سوختدر جان من اندوهی از عهدِ کهن بودمی آمد از آنسوی شب در هاله ی نورآن کس که عریانی برایش پیرهن بودپیچیده در شولای مه می آمد از دورچون سایه ی لرزانی از رقصِ کفن  بودمی آمد و ماری د دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 172 تاريخ : سه شنبه 12 ارديبهشت 1396 ساعت: 0:44

زیبا ! برای خاطر پروانه ها بمان با لهجه ی غریب صدایت غزل بخوانشفاف و روشن است صدای زلال تو چون خنده های ساده و معصوم کودکانعمرم به جستجوی تو گم شد در این سکوت ای کیمیای گمشده ! نایاب بی نشانای هفت پشت خاک تو از نسل آبها چه نسبتی است بین تو با هفت آسمان؟!مردم میان دوزخ غربت هزار بار پس کی بهشت گمشده را می دهی نشان ....تو بهترین بهار زمینی دراین خزانزیبا ! بمان برای همیشه بم دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 168 تاريخ : شنبه 9 ارديبهشت 1396 ساعت: 16:39

من اگر نظر حرامست بسی گناه دارمچه کنم نمی‌توانم که نظر نگاه دارمستم از کسیست بر من که ضرورتست بردننه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارمنه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستننه مقام ایستادن نه گریزگاه دارمنه اگر همی‌نشینم نظری کند به رحمتنه اگر همی‌گریزم دگری پناه دارمبسم از قبول عامی و صلاح نیک نامیچو به ترک س دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 396 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1396 ساعت: 0:57

می خواهم  یک چیزی را بدانیاین را بدانی کهاگر به ماه بلورینبه شاخه قرمز پاییز تدریجی در پنجرهبنگرمو اگر در کنار آتشخاکستر دست نخوردهو تن پرچروک هیزم را لمس کنمهرچیزی مرا به سوی تو می آوردهمچنانکه هر چیزی که وجود داردبوهای خوش ، نور ، فلزاتقایقهای کوچکی هستندکه بادبان برافراشته اند به سوی جزیره ه دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 166 تاريخ : شنبه 2 ارديبهشت 1396 ساعت: 22:37

چه کرده ای که از پشت فرسنگها و سالها فاصلهبی آنکه ببینمتبی آنکه لمست کنمبی آنکه هرگز بوسیده باشمتازآنِ تو شدممتعهدترین لااُبالی دنیااحساس می کنم بکارت ذهنمدرحال ترمیم استبه کارَت میآیم ؟افشین یداللهی دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 144 تاريخ : شنبه 2 ارديبهشت 1396 ساعت: 22:37

زدی شکستی و شد تکه تکه جام تنماگر دوباره بخواهی، دوباره می شکنمچگونه فرصتِ فریاد را به چنگ آرم؟که چنگِ مرگ نهاده است دست بر دهنمسکوتِ مبهم سازی شکسته را مانممگر که زخمه ی زخمی درآوَرَد سخنمامیدِ شعله ز خاکسترم نداشته باش !نمانده هیچ نشانی از آتشِ کهنمنشان زیستن از من مجو که با این حالبه رقص مرگ شبیه دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 171 تاريخ : شنبه 2 ارديبهشت 1396 ساعت: 22:37

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشمبدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشمبه وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرمبه گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشمبه مجمعی که درآیند شاهدان دو عالمنظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشمبه خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبمز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشمحدیث روضه نگویم گل دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 155 تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:09

ای مبهمِ همیشه فراتر ز آرزوتو کیستی و گم شده ای در کجا؟ بگو!لرزید زانوان من از این همه سکوتپوسید شور و شوقِ قدم های ِجست وجومی روید از سکوتم و آوار می شوداندیشه ی شکستن ِدیوارِ روبه رودیری است حسرتِ تو به جانم نشسته استچون استخوان به چشمم و چون خار در گلو!از این همه غروبِ پریشان، دلم گرفتآیا کجاست س دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 202 تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:09

صبحــــت به خیــــر آفتـــابم!...دیشب نخوابیدی انگاراین شـــانه هـــا گرم و خیسند...تا صبح باریدی انگاردنیـــــای تــــو یک نفــــر بود...دنیای من خالی از تو...من در هــــوای تو و...تو جــــــــز من نمی دیدی انگارهربار یک بغــــض کهنــه، روی ســــرت خالی ام کردتو مهربان بـــودی آنقــــدر...طوری که ن دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 169 تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:09

همواره عشق بی خبر از راه می رسدچونان مسافری که به ناگاه می رسدوا می نهم به اشک و به مژگان، تدارکشچون وقت آب و جاروی این راه می رسداینت زهی شکوه که نزدت کلام منبا موکب نسیم سحرگاه می رسدبا دیگران نمی نهدت دل به دامنتچندان که دست خواهش کوتاه می رسدمیلی کمین گرفته پلنگانه در دلمتا آهوی تو کی به کمینگاه دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 198 تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:09

ما را کبوترانه وفادار کرده استآزاد کرده است و گرفتار کرده استبامت بلند باد که دلتنگی ات مرااز هرچه هست غیر تو بیزار کرده استخوشبخت آن دلی که گناهِ نکرده رادر پیشگاه لطف تو اقرار کرده استتنها گناه ما طمع بخشش تو بودما را کرامت تو گنه کار کرده استچون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیرقربان آن گلی که مرا خ دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 155 تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:09

به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نورقل هو الله احد چشم بد از روی تو دورآدمی چون تو در آفاق نشان نتوان دادبلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حورحور فردا که چنین روی بهشتی بیندگرش انصاف بود معترف آید به قصورشب ما روز نباشد مگر آن گاه که تواز شبستان به درآیی چو صباح از دیجورزندگان را نه عجب گر به تو میلی ب دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 179 تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:09

دل بسته‌ام به خط و به آن خال ... بگذریمآهو ندیده‌ای و به هر حال ... بگذریمیک شهر عاشقت شده، بانو چه کرده‌ای؟مردم برای چشم تو جنجال ... بگذریمدلتنگ آسمان تو هستم مرا ببخش!شاهین‌ام و شکسته پر و بال ... بگذریمجز سرپناه عشق تو جایی ندارم و ...می‌ترسم این‌که قلب تو اشغال ... بگذریمای گل! خیال وصل تو در خ دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 179 تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:09

ای در درون جانم و جان از تو بی خبروز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبرچون پی برد به تو دل و جانم که جاوداندر جان و در دلی دل و جان از تو بی خبرای عقل پیر و بخت جوان گرد راه توپیر از تو بی نشان و جوان از تو بی خبرنقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیبنام تو بر زبان و زبان از تو بی خبراز تو خبر به نام و دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 185 تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:09

روزگاری‌ست که سودازده روی توامخوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام به دو چشم تو که شوریده‌تر از بخت منستکه به روی تو من آشفته‌تر از موی توام نقد هر عقل که در کیسه پندارم بودکمتر از هیچ برآمد به ترازوی توام همدمی نیست که گوید سخنی پیش منتمحرمی نیست که آرد خبری سوی توام چشم بر هم نزنم گ دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 188 تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:09